
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۷۳۳
۱
آتش از آن گرمی نگاه گرفتم
تا عرق فتنه ای ز آه گرفتم
۲
سوخت سراپای ما ز آتش پنهان
بسکه چو مژگان به گریه راه گرفتم
۳
رنگ تپیدن نداشت خون شهیدان
دامن پاک تو را گواه گرفتم
۴
چشم ودل ما بس است جلوه گه او
گل به در دیر و خانقاه گرفتم
۵
بسکه تپیدم به زیرپای سمندش
خون خود از خاک صیدگاه گرفتم
۶
بر سر راهش اسیر بسکه نشستم
کام دل و دیده از نگاه گرفتم
نظرات