
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۷۳۹
۱
نگران که بود رشک به حسرت دارم
لاف مهر که زند داغ محبت دارم
۲
وصل اگر هست خموشی گره اظهار است
بس خجالت که زهمراهی فرصت دارم
۳
تشنه کشتن خود ساخته آسودگیم
شخص بیتابی سیمابم و طاقت دارم
۴
چون به یادت نفس سرد کشم آب شوم
بسکه از هستی خود بی تو خجالت دارم
۵
خوشه چین ذره ام از پرتو خورشید دلت
صدف معنی بکرم چه طبیعت دارم
۶
فکر دریوزه گران فهم کلامم نکند
طبع مستغنی خود ساخته منت دارم
۷
آشنا فکر کسی با سخنم نیست اسیر
معنی پاک ز آلایش صورت دارم
نظرات