
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۷۴۱
۱
پیاله بر کف و چشم تو در نظر دارم
دماغی از گل پیمانه تازه تر دارم
۲
همیشه مستی من جام جم به کف دارد
خبر ندارم و از عالمی خبر دارم
۳
ز سینه صافی خود در حصار فولادم
ز سنگ طعنه بدخواه کی حذر دارم
۴
به دامن مژه اشکم غبار می ریزد
چه شد که مایه صد بحر در جگر دارم
۵
اسیر ناز بر افلاک می توانم کرد
ببین که چشم سیاه که در نظر دارم
نظرات