
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۷۵۰
۱
دل پر حسرتی دارم غم کم فرصتی دارم
نمی دانم چه می گویم عجایب حالتی دارم
۲
نه با اشکم نه با آهم نه با دردم نه با داغم
به جای توشه ره دامن پر خجلتی دارم
۳
اگر غمهای او باشد و اگر سودای او باشد
صلایی می توانم زد دل پر حسرتی دارم
۴
نبرد سینه صافی داد بر دل می توانم داد
حریفم روزگار افتاده،در ششدر لتی دارم
۵
اسیر از کوه غم بالیدم آخر درد یار شدم
چه دانستم که با این نا امیدی قوتی دارم
تصاویر و صوت

نظرات