
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۷۵۳
۱
ستمکش چون دل خس پاره آتش دلی دارم
تماشا باده پیما بی محابا قاتلی دارم
۲
برای سنگ طفلان از قفس پرواز می خواهم
رسا افتاده اقبالم جنون کاملی دارم
۳
چنان مستانه مگریم که پنداری سری دارم
چنان بیگانه می خندی که پنداری دلی دارم
۴
پرستارم به جای گریه گل خندد اگر داند
که در پیرهن هر تب شفای عاجلی دارم
نظرات