
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۷۵۵
۱
بود روزی که پا ز این گل برآرم
دمار از روزگار دل برآرم
۲
فکندم لنگر و کشتی شکستم
چه گوهرها کز این ساحل برآرم
۳
زیک خواب پریشان می توانم
سر از صد عقده مشکل برآرم
۴
تر و خشک جهان را می شناسم
می از مینا حق از باطل برآرم
۵
چو موجم گریه صد جا می داوند
ندانم چون سر از منزل برآرم
۶
شهید سرگرانی گشته ام آه
سر از خواب عدم مشکل برآرم
۷
اسیر از سینه صافی می توانم
هزار آیینه از یک دل برآرم
نظرات