اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

شمارهٔ ۷۵۹

۱

کاروان اشکم از اقلیم حیرت می رسم

برقتاز آهم از تاراج طاقت می رسم

۲

آستان آرایی ای دارم ز یاد دوستان

پای تا سر سجده شکرم به خدمت می رسم

۳

جذبه شوق وطن بی اختیارم می کشد

صید خونگرمم به پاس دام الفت می رسم

۴

سنگ طفلان می کند پرواز استقبال من

روح مجنونم ز صحرای محبت می رسم

۵

دور باد از کینه افلاک و چشم بد اسیر

بعد ایامی که از قحط فراغت می رسم

تصاویر و صوت

نظرات