
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۷۶۹
۱
کو جنون تا از می وارستگی ساغر زنم
خنده تر دامنی بر موجه کوثر زنم
۲
سرمه چشم هوس بادا کف خاکسترم
گر به دام شعله چون خاشاک بال و پر زنم
۳
گوشه چشمی چو شمع از شعله دارم آرزو
کز برای قتل خود پروانه را بر سر زنم
۴
چند در زندان نام و ننگ باشم کو جنون
تا چو اخگر قرعه ای بر نام خاکستر زنم
۵
باغبان تا کی کند منعم ز سیر باغ اسیر
می روم کز زخم شمشیری گلی بر سر زنم
نظرات