
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۷۷۶
۱
کو جنون کز می سودا قدحی نوش کنم
عقل را بیخود از این نشئه سرجوش کنم
۲
هر نفس تا نکشم خجلت اظهار دگر
حرف او گویم و دانسته فراموش کنم
۳
گرنه سیلی خور غیرت شوم از وصف کسی
انجمن را چو قدح یک لب خاموش کنم
۴
با گل زخم تو در باغ نمانم که مباد
غنچه را زخمی خمیازه آغوش کنم
۵
ای خوش آن دولت سرشار که از صید اسیر
حلقه ای از خم فتراک تو در گوش کنم
نظرات