اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

شمارهٔ ۷۷۹

۱

گاه با مجنون و گاهی با صبا سر می کنم

خانه بر دوشم نمی دانم کجا سر می کنم

۲

غفلتم می سوزد اما نیستم بی یاد او

درمیان خنده گاهی گریه ها سر می کنم

۳

دلنشینم گشته گرد کوچه افتادگی

خاکسارم در پناه نقش پا سر می کنم

۴

تا قناعت کرد مشت استخوانم را غبار

روز و شب در سایه بال هما سر می کنم

۵

تشنه خون بهارم کی کشم منت ز ابر

در سموم آباد بی آب و هوا سر می کنم

۶

گر نبردم ره به جایی نیست از تقصیر خضر

من که در هر گام راهی چون صبا سر می کنم

۷

گشته ام بیگانه زود آشنا یاران اسیر

من که با بیگانگان هم آشنا سر می کنم

تصاویر و صوت

نظرات