اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

شمارهٔ ۷۸۰

۱

روزگاری شد که با عشق آشنایی می‌کنم

چون شرر در بحر آتش ناخدایی می‌کنم

۲

گر دهد آیینه بهر انتقامم جا به چشم

کی چو عکس از ساده‌لوحی خودنمایی می‌کنم

۳

آرزوی قتل خویشم می‌برد نزدیک او

شوق پندارد تلاش آشنایی می‌کنم

۴

در محبت بر سر کوی تو شب‌ها چون اسیر

با وجود بی‌نیازی‌ها گدایی می‌کنم

تصاویر و صوت

نظرات