
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۷۸۹
۱
تا از دل و دین جدا نگشتیم
با درد تو آشنا نگشتیم
۲
بتخانه و مسجد و خرابات
ما در طلبت کجا نگشتیم
۳
آیینه آفتاب بودیم
تا ذره خودنما نگشتیم
۴
ممنون شراب یا دواییم
شرمنده از این هوا نگشتیم
۵
جان صبر چکیده است ما را
خجلت زده جفا نگشتیم
۶
بیهوشی دایم پیاله
غافل ز تو بیوفا نگشتیم
۷
در چشم کسی نمی توان رفت
شادیم که توتیا نگشتیم
۸
مانند اسیر در دو عالم
از سایه او جدا نگشتیم
تصاویر و صوت

نظرات