اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

شمارهٔ ۷۹

۱

گردش چشم تغافل ساغر لبریز ما

اشک گلگون است در راه طلب شبدیز ما

۲

در شهادت رگ برآورده است هر مویی زتن

نشتری دارد ز هر مژگان به کف خونریز ما

۳

شب به یاد آفتاب اول چراغان می کنند

می رسد آخر به جایی ناله شبخیز ما

۴

گر نباشد گردش چشم تو ساقی در نظر

صبح محشر می شود شام خمار آمیز ما

۵

بسکه نیرنگ دل آشوب نگاهی دیده ایم

کار محشر می کند گرد قیامت خیز ما

۶

ای اسیر آخر دل ما هم چراغان می شود

ناله ها تیرهوایی گریه ها گلریز ما

تصاویر و صوت

نظرات