اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

شمارهٔ ۷۹۵

۱

آسمان را رحم می آید به سرگردانیم

دل به درد آید قناعت را ز بی سامانیم

۲

محو دیدار تو را چشم تماشا در دل است

داغها دارد دل نظاره از حیرانیم

۳

حلقه دام بلا نقش پی فرزانه بود

اعتبار جهل شد خضر ره نادانیم

۴

مصرع زنجیر سطر دفتر آزادگی است

شد سواد عشق روشن از خط دیوانیم

۵

چشم غربت روشن است از سرمه بختم اسیر

همچنان خاک ره یاران اصفاهانیم

تصاویر و صوت

نظرات