
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۸۰
۱
آیینه شود دود چراغ نفس ما
خورشید بود سایه خار هوس ما
۲
آن مشت غباریم که در راه محبت
شد ریگ روان قافله بی جرس ما
۳
کوگریه شوقی که دهد رخت به سیلاب
تا منت آتش نکشد خار و خس ما
۴
آن مرغ اسیریم که از گرمی صیاد
مژگان سمندر شده چاک قفس ما
۵
در کلبه تاریک اسیر است شب و روز
با یاد تو آیینه دل همنفس ما
نظرات