
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۸۰۷
۱
دل را به یاد مهر و وفا آشنا مکن
غافل به سوی خویش نگر فکر ما مکن
۲
چون غنچه نقد عمر تلف کن به راه دل
یعنی که جز به روی گلی دیده وا مکن
۳
گیرم که صاف طینتی آیینه خو مباش
افشای راز چهره گشای صفا مکن
۴
از بخت تیره سرمه بینش طلب چو شمع
چشم طمع سفید به هر توتیا مکن
۵
آگه نه ای ز خوی فلک دیو سیرت است
خواهی اثر شکار تو گردد دعا مکن
۶
آخر عزیزتر نه ای از گل در این چمن
پر تکیه ای به مسند نشو و نما مکن
۷
تا چند ناله تا به کی افغان جرس نه ای
خود را اسیر بیهده هرزه درا مکن
نظرات