اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

شمارهٔ ۸۱۴

۱

دیده را روشن سواد سطر بینایی مکن

عقل را دیوانه زنجیر دانایی مکن

۲

پرتو فانوس دارد خلوت سوز درون

عشق را بدنام کردی خو به تنهایی مکن

۳

شمع را تا سرنوشت صبح روشن شد گداخت

دیده ای داری به کار خویش بینایی مکن

۴

کاروان اولین سهو کتاب غفلت است

عقل را بیهوده از تدبیر سودایی مکن

۵

تخم نشتر در دل از افغان میفشان چون اسیر

چاره درد محبت جز شکیبایی مکن

تصاویر و صوت

دیوان غزلیات اسیر شهرستانی به تصحیح و تحقیق غلامحسین شریفی ولدانی - جلال الدین بن میرزا مومن اسیر شهرستانی - تصویر ۴۵۹

نظرات