اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

شمارهٔ ۸۲۱

۱

چون شعله آبروی نیاز است خون من

چون بیخودی چکیده راز است خون من

۲

از کشتن وجود و عدم صرفه می برند

دشمن پرست دوست نواز است خون من

۳

صیاد هرزه منت صیدم نمی کشد

گلدسته بند چنگل باز است خون من

۴

در بند یک ترانه گرفتم که جان دهم

مانند نغمه در رگ ساز است خون من

۵

از سوختن چراغ دلم زنده شد اسیر

چون خس بهار سوز و گداز است خون من

تصاویر و صوت

دیوان غزلیات اسیر شهرستانی به تصحیح و تحقیق غلامحسین شریفی ولدانی - جلال الدین بن میرزا مومن اسیر شهرستانی - تصویر ۴۶۲

نظرات