
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۸۳۳
۱
نگه خون شد به چشم دیدنی کو
دل آتشخانه شد گل چیدنی کو
۲
زخوی فتنه هر ساعت به رنگی
ادب را جرأت پرسیدنی کو
۳
سخنها دارم اما بی دماغم
دل گفتن غم بشنیدنی کو
۴
اسیر از گردش چشم تو شد مست
قدح را فرصت پرسیدنی کو
تصاویر و صوت

نظرات
محمد خراسانی