اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

شمارهٔ ۸۳۸

۱

همه تن آینه ای دست بر آیینه منه

سوی خود بین و عبث در نظر آیینه منه

۲

خبر از خویش نداری خبری می شنوی

پر به کف ای ز خدا بی خبر آیینه منه

۳

در تماشای رخت شش جهت آیینه گرند

بیش از این منت دیدار بر آیینه منه

۴

لذت وصل مپرس از دل ظاهر بینان

نام کوته نظر بدگهر آیینه منه

۵

سعی کن تا دل بیدار به دست آید اسیر

دیده گر هست به دیوار و در آیینه منه

تصاویر و صوت

نظرات