اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

شمارهٔ ۸۶۰

۱

درد دل ز آن بیشتر دارم که تدبیرش کنی

دل از آن دیوانه تر دارم که زنجیرش کنی

۲

بر ندارد بعد مردن استخوانم را ز خاک

بال پرواز هما را گر پر تیرش کنی

۳

عالم دل روی ویرانی نمی بیند به خواب

گر چو مهر از یک نگاه گرم تعمیرش کنی

۴

حکم قتلم گردد آن حرفی که آری بر زبان

نور چشم من شود خوابی که تعبیرش کنی

۵

مژده مرهم دهد زخم جفای آسمان

گر به تحریک ستم تیر از پی تیرش کنی

۶

می شوی ایمن ز دست انداز سیلاب فنا

گر سر خود را حباب جوی شمشیرش کنی

۷

چند گویی پیش جانان راز عشق خود اسیر

سخت می‌ترسم از این افسانه دلگیرش کنی

تصاویر و صوت

دیوان غزلیات اسیر شهرستانی به تصحیح و تحقیق غلامحسین شریفی ولدانی - جلال الدین بن میرزا مومن اسیر شهرستانی - تصویر ۴۸۱

نظرات