
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۸۶۳
۱
نمی دانم زبان دادخواهی
گرفتار توام خواهی نخواهی
۲
اگر صیقل گر لطفت نباشد
چه خواهم کرد با این رو سیاهی
۳
قناعت می دهد داد دل ما
در این کشور گدایی پادشاهی
۴
دماغ دشمنی با کس ندارم
خجالت می کشم از کینه خواهی
۵
چنان چشمم به رویش گشته حیران
که نشناسد سفیدی از سیاهی
۶
سراپا انتخاب خاطر ماست
برای ما نگه دارش الهی
نظرات