اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

شمارهٔ ۸۶۹

۱

دل کشته آرزوست می گویی

بی مغزی و حرف پوست می گویی

۲

غافل دلت از زبان زهی خجلت

بی فایده دوست دوست می گویی

۳

وحشت نکشیده سرمه در چشمت

گل محرم رنگ و بوست می گویی

۴

سجاده گریه ای نیفکندی

رحمت نم آبروست می گویی

۵

با دشمن نفس آشتی کردی

فردا چه جواب دوست می گویی

۶

از خویش اسیر خوش خبر داری

بی مغز همین کدوست می گویی

تصاویر و صوت

دیوان غزلیات اسیر شهرستانی به تصحیح و تحقیق غلامحسین شریفی ولدانی - جلال الدین بن میرزا مومن اسیر شهرستانی - تصویر ۴۸۴

نظرات