
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۹۶
۱
از بسکه خورد نیش خموشی بیان ما
خون شد به رنگ غنچه زبان در دهان ما
۲
فیض هوای شوق جهانگرد بیشتر
پرواز می کند چو هما استخوان ما
۳
جایی که خاک معرکه پرواز می کند
گردی که بر نخاسته از جا نشان ما
۴
شد استخوان سینه سطرلاب امتحان
داغ تو بود اختر هفت آسمان ما
۵
کس در حیات ما نشد آگه ز راز او
آیینه هما نشود استخوان ما؟
۶
پرواز ما به بال و پر بی تعلقی است
گیرد اگر هوای قفس آشیان ما
۷
تیرش چو آتش از دل فولاد می جهد
بازوی ضعف قبضه گرفت از کمان ما
۸
الفت به هر دیار که باشد غریب نیست
وحشت به جان رسیده ز دست زبان ما
۹
پندارم آب برده هوای بهار را
برگ خزان لخت دل است آشیان ما
۱۰
رفتار کبک یافته هر نقش پا اسیر
در رهگذار جلوه سرو روان ما
تصاویر و صوت

نظرات