
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۱۰
۱
من که گشتم خاک ره پروای افلاکم چرا
من که کردم ترک سر از دردسر باکم چرا
۲
رشک دل با دیده کم از اختلاط غیر نیست
کس چه می داند که در بزم تو غمناکم چرا
۳
انتظار باده را هم نشئه ای در جام هست
گر نمی دانی مقیم سایه تاکم چرا
نظرات