
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۱۰۱
۱
شراب لعل که سرمایه حیات من است
که جوش خضر جگر تشنه نبات من است
۲
ز بحر تشنه لبی التجا به کس نبرم
دل شکسته من کشتی نجات من است
نظرات