اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

شمارهٔ ۱۱۳

۱

مژگان او به دام نگاهم گرفته است

هرجا که می روم سر راهم گرفته است

۲

آیم به کار دل همه گر روز محشر است

خونها که خورده است گواهم گرفته است

۳

عشق خجل ز مسجد و میخانه کرده است

گاهی به راه و گه به نگاهم گرفته است

تصاویر و صوت

نظرات