
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۱۲۷
۱
گرچه ساقی صرفه در خون خوردن من دیده است
طالعم را توبه در اوج شکستن دیده است
۲
کی فراموشم شود وحشت پرستیهای دل
دوست هم خود را در این آیینه دشمن دیده است
۳
ظرف دلتنگی نداری لاف رسوایی مزن
غنچه این باغ کی فال شکفتن دیده است
نظرات