
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۱۲۸
۱
باغها از سایه ابر بهاری دیده است
دیده ما صرفه ها در گریه باری دیده است
۲
گردبادش در نظر آید بناهای بلند
بسکه عبرت در جهان بی اعتباری دیده است
۳
چشم خواب آلود این دانه آب گوهر است
عشق پر فیضی ز کسب خاکساری دیده است
نظرات