
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۱۳۸
۱
در حقیقت عاشق و معشوق را دلها یکی است
شیشه را از روی نسبت اصل با خارا یکی است
۲
هست شام هجر ما آیینه صبح وصال
نور و ظلمت پیش چشم مردم دانا یکی است
۳
ناوکش چون بر دلی آید ز صد دل خون چکد
عالمی را در گرفتاری ز بس دلها یکی است
نظرات