
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۲۰۹
۱
ز تاب روی تو اشکم گلاب میگردد
نظارهام عرق آفتاب میگردد
۲
گلی در دیده دارم کز نگاهی آب میگردد
دلی در سینه دارم کز غمی خوناب میگردد
۳
نمیدانم دلش سنگ است یا موم اینقدر دانم
که از یادش دلم سرچشمه سیماب میگردد
تصاویر و صوت

نظرات