
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۲۴۳
۱
کی چو بیدردان نوید وصلم از جا میبرد
میشود خون گر دلم نام تمنا میبرد
۲
عقل زاهد میکند گر ترک این سودای خام
جنس بالا دستی از بازار مینا میبرد
۳
عشق یوسف را چراغ بزم زندان میکند
گر عنان طاقت از دست زلیخا میبرد
نظرات