اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

شمارهٔ ۲۵۸

۱

ز خمار عضو عضوم به شکسته خار ماند

نفس از خرابی دل به کف غبار ماند

۲

سر زندگی ندارد چه شکفتگی فزاید

ز خمار خنده ما به گل مزار ماند

۳

نه همین پیاله ما شب جمعه بینوا شد

نه به دیده خواب گنجد نه به دل قرار ماند

تصاویر و صوت

نظرات