اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

شمارهٔ ۳۰۸

۱

ملامت می کنند از شورش حالی که من دارم

جنون دیوانه می گردد ز افعالی که من دارم

۲

بنازم مغفرت را جوش بحر اضطراب است این

گریزد معصیت از ننگ اعمالی که من دارم

۳

نگنجد در دل اندیشه سودایی که من دارم

نمی دانم چه خواهم کرد با حالی که من دارم

۴

اسیرم بیخودی محوم نمی دانم که را دیدم

نگنجد در دل آیینه تمثالی که من دارم

تصاویر و صوت

نظرات