
اسیر شهرستانی
شمارهٔ ۳۲۷
۱
خنده شیشه رساند زغم آواز به من
راز گوید ز جنون سلسله ساز به من
۲
بس که دیوانگی از چشم تو دیده است دلم
می فروشد ز خیال نگهت ناز به من
۳
هرگز آن چشم سیه گرم نبیند سویم
که ندانسته دلم را بدهد باز به من
نظرات