شهریار

شهریار

غزل شمارهٔ ۱۰۴ - یوسف گم گشته

۱

یا رب آن یوسف گم گشته به من بازرسان

تا طربخانه کنی بیت حزن بازرسان

۲

ای خدایی که به یعقوب رساندی یوسف

این زمان یوسف من نیز به من بازرسان

۳

یارب آن نغمه‌سرا بلبل خوش‌الحان را

تا بیاسایم از این زاغ و زغن بازرسان

۴

آن غزال ختنی خط به خطا شد یارب

به خطا رفتهٔ ما را به ختن بازرسان

۵

رونقی بی گل خندان به چمن بازنماند

یارب آن نوگل خندان به چمن بازرسان

۶

از غم غربتش آزرده خدایا مپسند

آن سفرکرده ما را به وطن بازرسان

۷

ای صبا گر به پریشانی من بخشائی

تاری از طره آن عهدشکن بازرسان

۸

شهریار این در شهوار به در بار امیر

تا فشاند فلکت عقد پرن بازرسان

تصاویر و صوت

پری ساتکنی عندلیب :

نظرات

user_image
محمدگنجی
۱۳۹۱/۰۵/۱۴ - ۰۳:۵۳:۲۲
این شعردراستقبال ازغزل معروف حافظ شیرازی بامتن: یوسف گمگشته بازآیدبه کنعان غم مخور کلبه ی احزان شودروزی گلستان غم مخور میباشدومقصوداین شعرعاشقانه میباشد.دربیت دوم میگویدکه ای خدایی که به یعقوب پسرعزیزش رارساندی،معشوق من راهم دراین زمان به من برسان.
user_image
رحیم غلامی
۱۳۹۸/۰۳/۰۲ - ۱۴:۱۰:۱۵
ماه من، شاهد آفاقی و معشوق منیشمع هر جمعی و سر حلقه ی هر انجمنیمن سر کوی تو یک جا وطنم گشت و تو خودچون دل من همه جایی و پریشان وطنیلب لعل تو که تشنه است به خون دل مننمکیده است ز پُستان مُروت لَبنییوسف وقتی و از مصر عزیزان ترسمنفرستند به کنعان حزین، پیرهنینگذرد شاهد ما بر شکرستان وفا«شهریارا» همه گر طوطی شیرین سخنیسلام چرا این شعر در گنجور نیست؟