شهریار

شهریار

غزل شمارهٔ ۱۱۶ - به یاد مرحوم میرزاده عشقی

۱

عشقی که درد عشق وطن بود درد او

او بود مرد عشق که کس نیست مرد او

۲

چون دود شمعِ کُشته که با وی دمی‌ست گرم

بس شعله‌ها که بشکفد از آه سرد او

۳

بر طرف لاله‌زار شفق پر زند هنوز

پروانهٔ تخیلِ آفاق‌گرد او

۴

او فکر اتحاد غلامان به مغز پخت

از بزم خواجه سخت به جا بود طرد او

۵

آن نردباز عشق که جان در نبرد باخت

بردی نمی‌کنند حریفان نرد او

۶

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

عشقی نمرد و مرد حریف نبرد او

۷

در عاشقی رسید به جایی که هرچه من

چون باد تاختم نرسیدم به گرد او

۸

کشتی عشق را نرسد تخته بر کنار

موج جنون شکافته دریانورد او

۹

از جان گذشت عشقی و اجرت چه یافت؟ مرگ

این کارمزد کشور و آن کارکرد او

۱۰

آن را که دل به سیم خیانت نشد سیاه

با خون سرخ رنگ شود روی زرد او

۱۱

درمان خود به دادن جان دید شهریار

عشقی که درد عشق وطن بود درد او

تصاویر و صوت

شهرِ یار ج۱ - غزلیات، قطعات، رباعیات - تصویر ۱۴۹
پری ساتکنی عندلیب :
فرهاد بشیریان :

نظرات

user_image
سعید
۱۳۹۲/۱۱/۰۲ - ۰۱:۱۱:۳۲
در بیت چهارم واژه "روا" به جای واژه "به جا" زیبا تر و روان تره و در دیوان شهریار هم روا ذکر شده.در بیت آخر هم گذاشتن ویرگول بعد از کلمه عشقی ضروریه چون این بیت داره خطاب به شهریار میگه که عشقی درمان خودش رو در دادن جان دید.یعنی ای شهریار! عشقی که درد عشق وطن داشت درمان خود را در دادن جان دید.
user_image
شهرزاد پناهی
۱۳۹۴/۰۹/۲۷ - ۰۱:۲۳:۱۲
با سلام، این بیت از شعر جا افتاده است؛ کشتیِ عشق را نرسد تخته بر کنار / موج جنون شکافتۀ دریا نورد او / (پس از بیت "در عاشقی رسید بجائی که هرچه من / چون باد تاختم، نرسیدم به گرد او" آمده است)این بیت در دیوان شهریار هم آمده است. متن کامل شعر این است ؛ "عشقی"، که درد عشق وطن بود درد او / او بود مرد عشق که کس نیست مرد او / چون دود شمعِ کشته که با وی دمی ست گرم، / بس شعله ها که بشکفد از آه سرد او / بر طرف لاله زار شفق پر زند هنوز / پروانه تخیل آفاق گرد او / او فکر اتحاد غلامان به مغز پخت / از بزم خواجه سخت روا بود طرد او / آن نردباز عشق که جان در نبرد باخت / بُردی نمی کنند حریفان نَرد او / "هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق" / "عشقی" نمرد و مرد حریف نبرد او / در عاشقی رسید بجائی که هرچه من / چون باد تاختم، نرسیدم به گرد او / کشتیِ عشق را نرسد تخته بر کنار / موج جنون شکافتۀ دریا نورد او / از جان گذشت "عشقی" و اجرت چه یافت مرگ / این کارمزد کشور و آن کارکرد او / آن را که دل به سیم خیانت نشد سیاه / با خون، سرخ رنگ شود روی زرد او / درمان خود به دادن جان دید، شهریار / "عشقی"، که درد عشق وطن بود درد او / (دیوان شهریار)
user_image
ش-پناهی
۱۳۹۴/۱۲/۲۵ - ۱۸:۵۸:۰۹
روح پاک میرزاده عزیز، این شهید پاکباز راه وطن، شاد و غریق رحمت باد. روح بزرگ استاد شهریار نیز غریق رحمت که این شعر بسیار زیبا را در رثای عشقی سرودند، نام هر دو شاعر گرانقدر و نازنین بر تارک درخشان ادب و هنر ایران عزیزمان پاینده و جاوید باد.