شهریار

شهریار

غزل شمارهٔ ۱۱۷ - یاد قدیم

۱

یادم نکرد و شاد حریفی که یاد از او

یادش بخیر گرچه دلم نیست شاد از او

۲

با حق صحبت من و عهد قدیم خویش

یادم نکرد یار قدیمی که یاد از او

۳

دلشاد باد آن که دلم شاد از اونگشت

وان گل که یاد من نکند یاد باد از او

۴

از من به غیر آه به کیوان کجا رسد

یارب کلاه گوشه به کیوان رساد از او

۵

با اعتماد دوست روا بود زیستن

آوخ که سلب شد دگرم اعتماد از او

۶

حال دلم حواله به دیوان خواجه باد

یار آن زمان که خواسته فال مراد از او

۷

من با روان خواجه از او شکوه میکنم

تا داد من مگر بستد اوستاد از او

۸

آن برق آه ماست که پرتو کنند وام

روشنگران کوکبه بامداد از او

۹

در روزگار خسرو دادار دادگر

بیدادگر بتی‌ست بتِ من که داد از او

۱۰

یاد آن زمان که گر بدو ابرو زدیی گره

از کار بسته هم گرهی میگشاد از او

۱۱

شرم از کمند طره او داشت شهریار

روزی که سر به کوه و بیابان نهاد از او

تصاویر و صوت

پری ساتکنی عندلیب :
فرهاد بشیریان :

نظرات

user_image
ش
۱۳۹۲/۰۴/۱۶ - ۰۵:۵۶:۴۰
بصورت شگفت آوری وصف حال این روزای منههمجوار نیکان باد...
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۴/۱۶ - ۰۸:۲۰:۴۱
ش عزیزم سخن حکیمان می شنو ، به تیرگی احساس در مشو ، هیچ کس نیست که جایش را کسی دیگر پر کند ولی شعری برایت می نویسم گوش می دارتو نباشی دگری ، خواجه نبود برزگریشوخی کردم خواستم از رنجت بکاهم .
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۴/۱۶ - ۰۸:۲۳:۲۸
از لغت کاربسته در این شعر کاربستگی را هم ساخته اند یعنی گرفتاری
user_image
نعمان
۱۳۹۸/۰۸/۰۲ - ۰۶:۵۱:۱۶
خداوند بهترین هدیه ای که برای آدمی روا داشته عشق است؛ شاعران همانند پیامبرانی هستند که این هدیه را به انسانها بدون قید زمان می رسانند، در اینجا هست که می بینیم دعای خیر پدر شهریار در حق فرزند مورد قبول واقع شده اگر چه پدر در حیات خویش شاید فکر می کرده که فرزند به بیراهه رفته است. اما فرزند او میراثی جاودانی برای انسانیت و بیان عشق پاک آنها به ارث گذاشته است.روحش قرین صالحان