
شهریار
غزل شمارهٔ ۱۲۰ - غزال رمیده
۱
نوشتم این غزل نغز با سواد دو دیده
که بلکه رام غزل گردی ای غزال رمیده
۲
سیاهی شب هجر و امید صبح سعادت
سپید کرد مرا دیده تا دمید سپیده
۳
ندیده خیر جوانی غم تو کرد مرا پیر
برو که پیر شوی ای جوان خیر ندیده
۴
به اشک شوق رساندم ترا به این قد و اکنون
به دیگران رسدت میوه ای نهال رسیده
۵
ز ماه شرح ملال تو پرسم ای مه بی مهر
شبی که ماه نماید ملول و رنگ پریده
۶
بهار من تو هم از بلبلی حکایت من پرس
که از خزان گلشن خارها به دیده خلیده
۷
به گردباد هم از من گرفته آتش شوقی
که خاک غم به سر افشان به کوه و دشت دویده
۸
هوای پیرهن چاک آن پری است که ما را
کشد به حلقه دیوانگان جامه دریده
۹
فلک به موی سپید و تن تکیده مرا خواست
که دوک و پنبه برازد به زال پشت خمیده
۱۰
خبر ز داغ دل شهریار می شوی اما
در آن زمان که ز خاکش هزار لاله دمیده
نظرات
محمد
hassan
حسام
محمد تدینی
سودابه مهیجی
محمد اسکندری کتکی hobbyhorseup۳@gmail.com