شهریار

شهریار

غزل شمارهٔ ۱۲۴ - شیدائی

۱

رندم و شهره به شوریدگی و شیدایی

شیوه‌ام چشم‌چرانی و قدح‌پیمایی

۲

عاشقم خواهد و رسوای جهانی چه کنم

عاشقانند به هم عاشقی و رسوایی

۳

خط دلبند تو بادا که در اطراف رخت

کار هر بوالهوسی نیست قلم‌فرسایی

۴

نیست بزمی که به بالای تو آراسته نیست

ای برازنده به بالای تو بزم‌آرایی

۵

شمع ما خود به شبستان وفا سوخت که داد

یاد پروانه پر سوخته بی‌پروایی

۶

دیر گاهی‌ست که دیگر نکند یاد وطن

در سرِ زلفِ پریشِ تو دلِ هرجایی

۷

لعل شاهد نشنیدیم بدین شیرینی

زلف معشوقه ندیدیم بدین زیبایی

۸

کاش یک روز سر زلف تو در دست افتد

تا ستانم من از او داد شب تنهایی

۹

خون مینا بخور و بشکنش از سنگ که من

سنگ‌ها خورده‌ام از این فلک مینایی

۱۰

پیر میخانه که روی تو نماید در جام

از جبین تابدش انوار مبارک رایی

۱۱

شهریار از هوس قند لبت چون طوطی

شهره شد در همه آفاق به شکرخایی

تصاویر و صوت

پری ساتکنی عندلیب :

نظرات

user_image
آوا
۱۳۸۹/۰۶/۲۲ - ۱۴:۲۰:۰۶
در بیت ششم، لعل شاهد (نشنیدیم) صحیح میباشد.
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
user_image
سیدجلال سلیلی
۱۳۹۶/۰۴/۲۶ - ۰۶:۴۵:۲۹
باسلام برشعردوستان عزیز:به راستی کدام شاعررامیتوان یافت که پس ازلسان الغیب وحتی فراترازحضرت ایشان غزلی بسرایدکه ذرات وجودآدمی رابه جنب وجوش آورد.واین کار غیرازشاعرترک پارسی گویی هماننداستادشهریارازکس دیگری برنمی آید.به راستی شهریار شاعرآسمانی آخرالزمانی همه ماست. کاش یک روزسرزلف تودردست افتد تاستانم من ازاودادشب تنهائی سرفرازباشیدویاشاسین آذربایجان26-04-1396تبریز سیدجلال سلیلی