شهریار

شهریار

غزل شمارهٔ ۱۲۶ - ساز صبا

۱

بزن که سوز دل من به ساز می‌گویی

ز ساز دل چه شنیدی که باز می‌گویی

۲

مگر چو باد وزیدی به زلف یار که باز

به گوش دل سخنی دل‌نواز می‌گویی

۳

مگر حکایت پروانه می‌کنی با شمع

که شرح قصه به سوز و گداز می‌گویی

۴

به یاد تیشه فرهاد و موکب شیرین

گهی ز شور و گه از شاهناز می‌گویی

۵

کنون که راز دل ما ز پرده بیرون شد

بزن که در دل این پرده راز می‌گویی

۶

به پای چشمه طبع من این بلند سرود

به سرفرازی آن سروناز می‌گویی

۷

به سر رسید شب و داستان به سر نرسید

مگر فسانه زلف دراز می‌گویی

۸

دلم به ساز تو رقصد که خود چو پیک صبا

پیام یار به صد اهتزاز می‌گویی

۹

به سوی عرش الهی گشوده‌ام پر و بال

بزن که قصه راز و نیاز می‌گویی

۱۰

نوای ساز تو خواند ترانه توحید

حقیقتی به زبان مجاز می‌گویی

۱۱

ترانه غزل شهریار و ساز صباست

بزن که سوز دل من به ساز می‌گویی

تصاویر و صوت

پری ساتکنی عندلیب :

نظرات

user_image
طاهر طالع
۱۳۹۳/۰۳/۰۷ - ۱۳:۳۶:۲۴
در ان زمان های جوانی شهریار موسیقی دانی بود به هم به عنوان دوست شهریار و هم به عنوان استاد موسیقی او بود و شهریار برای نشان دادن علاقه ی خود به استاد صبا بعد از فوت این استاد این شعر را سروده است.
user_image
مهدی
۱۳۹۳/۰۳/۱۰ - ۱۲:۴۳:۳۸
یک شاهکار بسیار زیباممنون
user_image
جهانگیر
۱۳۹۵/۰۶/۱۱ - ۰۳:۳۰:۴۶
واژه می گویی کاملا فارسی است. همزه اشتباه فاحشی است که در واژگان فارسی به بای ی نوشته شود.
user_image
مجتبی
۱۳۹۹/۰۹/۰۵ - ۱۵:۱۸:۴۷
بسیار زیباست.به نظرم،شاید،احتمال داره که این شعر در زمان زنده بودن استاد صبا سروده شده باشه،و شبی که استاد شهریار از بی وفایی معشوق با استاد صبا درد و دل میکنه و...استاد صبا هم قطعات جانسوزی در دستگاه شور اجرا میکنن...(البته نظر شخصی بنده هست از بهر شعر)