
شهریار
غزل شمارهٔ ۲۸ - فریده
۱
هیچ آفریدهای به جمال فریده نیست
این لطف و این عفاف به هیچ آفریده نیست
۲
آن سروناز هم که به باغ ارم در است
فرد و فرید هست و لیکن فریده نیست
۳
چشمم پرید تا به رخش کی نظر کنم
چشمی به خوشنشینی این ورپریده نیست
۴
نرگس دریده چشم به دیدار او ولی
دیدار آفتاب به چشم دریده نیست
۵
در بزم او که خفته فرو پلک چشمها
غیر از دل تپیده و رنگ پریده نیست
۶
هر آهویی به هر چمنی میچرد ولی
آن آهویی که در چمن او چریده نیست
۷
زلفش بریده رشته پیوند دل ولی
خود رشتهای که دل دمی از وی بریده نیست
۸
دل یک نگاه او نفروشد به عالمی
اما دلی که او به نگاهی خریده نیست
۹
دُرّیست پروریدهٔ دُرجِ صدف ولی
دُرّی چنین به هیچ صدف پروریده نیست
۱۰
از شهریار غیر گناه مجردی
یک نقطه سیاه دگر در جریده نیست
نظرات
فاطمه
مهران