
شهریار
غزل شمارهٔ ۲۹ - انتحار تدریجی
۱
خجل شدم ز جوانی که زندگانی نیست
به زندگانی من فرصت جوانی نیست
۲
من از دو روزه هستی به جان شدم بیزار
خدای شکر که این عمر جاودانی نیست
۳
همه به گریه ابر سیه گشودم چشم
دراین افق که فروغی ز شادمانی نیست
۴
به غصه بلکه به تدریج انتحار کنم
دریغ و درد که این انتحار آنی نیست
۵
نه من به سیلی خود سرخ میکنم رخ و بس
به بزم ما رخی از باده ارغوانی نیست
۶
ببین به جلد سگ پاسبان چه گرگانند
به جان خواجه که این شیوه شبانی نیست
۷
ز بلبل چمن طبع شهریار افسوس
که از خزان گلشن شور نغمهخوانی نیست
نظرات
ف.
سلیمی
س ش