
شهریار
غزل شمارهٔ ۳۵ - دستم به دامانت
۱
نه وصلت دیده بودم کاشکی ای گل نه هجرانت
که جانم در جوانی سوخت ای جانم به قربانت
۲
تحمل گفتی و من هم که کردم سالها اما
چقدر آخر تحمل بلکه یادت رفته پیمانت
۳
چو بلبل نغمه خوانم تا تو چون گل پاکدامانی
حذر از خار دامنگیر کن دستم به دامانت
۴
تمنای وصالم نیست عشق من مگیر از من
به دردت خو گرفتم نیستم در بند درمانت
۵
امید خستهام تا چند گیرد با اجل کشتی
بمیرم یا بمانم پادشاها چیست فرمانت
۶
شبی با دل به هجران تو ای سلطان ملک دل
میان گریه میگفتم که کو ای ملک سلطانت
۷
چه شبهایی که چون سایه خزیدم پای قصر تو
به امیدی که مهتاب رخت بینم در ایوانت
۸
به گردنبند لعلی داشتی چون چشم من خونین
نباشد خون مظلومان؟ که میگیرد گریبانت
۹
دل تنگم حریف درد و اندوه فراوان نیست
امان ای سنگدل از درد و اندوه فراوانت
۱۰
به شعرت شهریارا بیدلان تا عشق میورزند
نسیم وصل را ماند نوید طبع دیوانت
نظرات
ناشناس
پاسخ: با تشکر، مطابق نظر شما «بگیر» با «مگیر» جایگزین شد.
نگین شکروی
پاسخ: با تشکر، ابیات اضافه شدند.
محمد صادق منگلی
رحیم
محمد رضا
کسرا
سپیده رئیس سادات
سپیده رئیس سادات
علی
امیر