
شهریار
غزل شمارهٔ ۳۹ - گل پشت و رو ندارد
۱
با رنگ و بویت ای گل گل رنگ و بو ندارد
با لعلت آب حیوان آبی به جو ندارد
۲
از عشق من به هر سو در شهر گفتگویی است
من عاشق تو هستم این گفتگو ندارد
۳
دارد متاع عفت از چار سو خریدار
بازار خودفروشی این چارسو ندارد
۴
جز وصف پیش رویت در پشت سر نگویم
رو کن به هر که خواهی گل پشت و رو ندارد
۵
محراب ابروانت خواند نماز دلها
آری بمیرد آن دل کز خون وضو ندارد
۶
گر آرزوی وصلش پیرم کند مکن عیب
عیب است از جوانی کاین آرزو ندارد
۷
خورشیدروی من چون رخساره برفروزد
رخ برفروختن را خورشید رو ندارد
۸
در تار طُرّهٔ شب تا روی روز بنهفت
دل نیست کو تعلق با تار مو ندارد
۹
سوزن ز تیر مژگان وز تار زلف نخ کن
هر چند رخنهٔ دل تاب رفو ندارد
۱۰
او صبر خواهد از من بختی که من ندارم
من وصل خواهم از وی قصدی که او ندارد
۱۱
با شهریار بیدل ساقی به سرگرانی است
چشمش مگر حریفان می در سبو ندارد
تصاویر و صوت

نظرات
رسته
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
احمد
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
انوشه
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
سعید
عسگری
ناشناس
عبید
tanin
احسان
منتظر باران
امین
هدی
امین
نادر
نیشتر
فاطمه یاوری
یزدانپناه عسکری
پاسخ تو (1) *** [یزدانپناه عسکری] آوازه هستی ثبت است در دیدن صحیفه هستی، خراباتی که هست از شش جهت بیرون (عدم) _____ 1- نامه های عین القضات همدانی ج2 به اهتمام دکترعلینقی منزوی –دکتر عفیف عسیران .تهران: انتشارات اساطیر 1377- ص 10