شهریار

شهریار

غزل شمارهٔ ۷ - طور تجلی

۱

شب به هم درشکند زلف چلیپایی را

صبحدم سردهد انفاس مسیحایی را

۲

گر از آن طور تجلی به چراغی برسی

موسی دل طلب و سینه سینایی را

۳

گر به آیینه سیماب سحر رشک بری

اشک سیمین طلبی آینه‌سیمایی را

۴

رنگ رؤیا زده‌ام بر افق دیده و دل

تا تماشا کنم آن شاهد رؤیایی را

۵

ناشناسی و چنین شیفته‌ام ساخته‌ای

وای اگر باز کنی روی شناسایی را

۶

از نسیم سحر آموختم و شعله شمع

رسم شوریدگی و شیوه شیدایی را

۷

پوست تختی و سبویی و کتابی، شمعی

پر کند چالهٔ درویشی و دارایی را

۸

جان چه باشد که به بازار تو آرد عاشق

قیمت ارزان نکنی گوهر زیبایی را

۹

نیش و نوش است جهان خوش به هم انداخته‌اند

لذّتِ عاشقی و ذلّتِ رسوایی را

۱۰

در دماغ من شوریده چه سودا انگیخت

آنکه با زلف تو آموخت سمن‌سایی را

۱۱

سرو خواهد که به بالای تو ماند مسکین

کاین همه مشق کند شوخی و رعنایی را

۱۲

طوطیم گویی از آن قند لب آموخت سخن

که به دل آب کند شکر گویایی را

۱۳

دل به هجران تو عمریست شکیباست ولی

بار پیری شکند پشت شکیبایی را

۱۴

گوهر عشق توام حوصله دریا خواهد

گوهری خواهمت این حوصله دریایی را

۱۵

ساز مرغِ سَحَرَم درس ارسطویی بود

حکمت آموختی این طفل الفبایی را

۱۶

شب به مهتاب رخت بلبل و پروانه و گل

شمع بزم چمنند انجمن‌آرایی را

۱۷

صبح سرمی‌کشد از پشت درختان خورشید

تا تماشا کند این بزم تماشایی را

۱۸

جمع کن لشکر توفیق که تسخیر کنی

شهریارا قرق عزلت و تنهایی را

تصاویر و صوت

پری ساتکنی عندلیب :

نظرات

user_image
سیمین
۱۳۹۲/۰۴/۱۵ - ۱۵:۲۶:۳۹
بیت دوم دریایی از معناستهم از حیث تلمیح آن به موسی و هم استفاده همزمان از طور و سینا و چه تشبیه زیبایی است این تشبیه بلیغ اضافی:طور تجلی!کم نظیر نه!بی نظیر است!
user_image
سیدمحمد امیرمیران
۱۳۹۴/۰۲/۱۷ - ۰۰:۵۱:۲۶
انصافاً بی نظیر است
user_image
ج م
۱۳۹۶/۰۱/۱۶ - ۰۴:۴۳:۵۶
شهریارا، در هنر افسانه ایدر دل هر خانه و کاشانه ای“در دل ویران ما گنجی بیاگرچه درعالم نمی گنجی بیا”هر شبم با گنج بی پایان توسر شود کار دلم با نام توگر نگارم شب مرا همدم بُوَدآن شبم با شعر تو خرّم بُودلحظه ها سرمی شود با یاد تونغمه ها با عشق بی پایان توشعر زیبا، فاخر و والای تویادگاری باشد از مولای توشعر زیبایت تنیده چون غزلبر دل و بر جان ما شاه غزلشعر تو جاوید و نامت با وقار در دل ما خانه داری شهریارای تو با عامی و عارف آشناای که صُنعت با کمینه ناشناصُنع زیبایت مرا یاری کندشعر شیرین بر زبان جاری کند
user_image
امیر کرمی
۱۳۹۹/۱۱/۲۶ - ۲۰:۳۷:۲۴
درودوزن شعر فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن است