شهریار

شهریار

غزل شمارهٔ ۸۱ - خمار انتظار

۱

شب گذشته شتابان به رهگذار تو بودم

به جلد رهگذر اما در انتظار تو بودم

۲

به سایه‌های گریزان شبیه بودم و چون باد

به خوی وحشی و با وحشت و فرار تو بودم

۳

نیامدی که دل من در اختیار من آری

وگرنه تا به سحر من در اختیار تو بودم

۴

تو نشئه تخت و خماری ندیده‌ای که بگویم

چگونه خُرد و خراب تو و خمار تو بودم

۵

نسیم زلف تو پیچیده بود در سر و مغزم

خمار و سست ولی سخت بی قرار تو بودم

۶

همه به کاری و من دست شسته از همه کاری

همه به فکر و خیال تو و به کار تو بودم

۷

خزان عشق نبینی که من به هر دمی ای گل

در آرزوی شکوفائی و بهار تو بودم

۸

اگر که دل بگشاید زبان به دعوی یاری

تو یار من که نبودی منم که یار تو بودم

۹

چو لاله بود چراغم به جستجوی تو در دست

ولی به باغ تو دور از تو داغدار تو بودم

۱۰

به کوی عشق تو راضی شدم به نقش گدائی

اگرچه شهره به هر شهر و شهریار تو بودم

تصاویر و صوت

پری ساتکنی عندلیب :
بهنام محمدیان :

نظرات

user_image
غزل
۱۳۹۶/۰۴/۰۷ - ۱۹:۲۱:۳۱
واقعا که شعر بی نظیری است.چقد حس استاد لطیف و تأثیر گذار است و کاملا میتواند به روح آدمی رسوخ کند.خداوند روح استاد را قرین رحمت خودش بگرداند.آمین.
user_image
عطر سیب
۱۳۹۶/۱۰/۱۱ - ۰۴:۱۳:۵۸
واقعا زبان من قاصر از بیان احساسی هست که این غزل به من وارد میکنه. وجود سراسر از عشق پاک شاعر...، عجز عاشق در مقابل معشوق...، درماندگی برابر معشوقی که وجود عاشق رو، همه ی فکر ذکر عاشق رو بخودش اختصاص داده اما هرچی بهش نزدیک تر میشی ازت دورتر میشه...طبع لطیف استاد شهریار واقعا قابل تحسین و ستودنی هست
user_image
صابر انصاری
۱۳۹۷/۰۸/۰۳ - ۰۸:۰۲:۵۲
سلام به عزیزان، ابن غزل مکمل نیست زیرا در دیوان استاد شهریار ده بیت میباشد و این ابیات باید اضافه شـــود. بیت دومبه سایه های گریزان شبیه بودم و چون بادبه خوی وحشی و با وحشت و فرار تو بودمنیامدی که دل من در اختیار من آریوگر نه تا به سحر من در اختیار تو بودمتو نشهء تخت و خماری ندیده ای که بگویمچگونه خورد و خراب تو و خمار تو بودمابیات فوق بعد از بیت اول در دیوان استاد درج میباشد. حرمت نثار شما
user_image
سید
۱۳۹۹/۰۲/۱۴ - ۰۵:۱۱:۴۶
شهریارا تو به شمشیر زبان در همه آفاقبه خدا ملک دلی نیست که تسخیر نکردی