شهریار

شهریار

غزل شمارهٔ ۸۲ - دوست ندیدم

۱

به تیره‌بختی خود کس نه دیدم و نه شنیدم

ز بخت تیره خدایا چه دیدم و چه کشیدم

۲

برای گفتن با دوست شکوه‌ها به دلم بود

ولی دریغ که در روزگار دوست ندیدم

۳

وگر نگاه امیدی به سوی هیچکسم نیست

چرا که تیر ندامت بدوخت چشم امیدم

۴

به غیر دام ندیدم به هر کسی که شدم رام

دگر چو طایر وحشی ز آب و دانه رمیدم

۵

رفیق اگر تو رسیدی سلام ما برسانی

که من به اهل وفا و مروتی نرسیدم

۶

منی که شاخه و برگم نصیب برق بلا بود

به کشتزار طبیعت ندانم از چه دمیدم

۷

یکی شکسته‌نوازی کن ای نسیم عنایت

که در هوای تو لرزنده‌تر ز شاخهٔ بیدم

۸

ز آب دیده چنان آتشم کشید زبانه

که خاک غم به سرافشان چو گرد باد دویدم

۹

گناه اگر رخ مردم سیه کند من مسکین

به شهر روسیهان شهریار روی سپیدم

تصاویر و صوت

پری ساتکنی عندلیب :

نظرات

user_image
زیبا
۱۳۹۱/۰۵/۰۴ - ۱۴:۲۶:۳۱
در بیت سوم مصرع اول واژه دگر به اشتباه وگر نوشته شده است.لطفا تصحیح بفرمائید.