شهریار

شهریار

غزل شمارهٔ ۸۸ - به مرغان چمن

۱

خراب از باد پائیز خمارانگیز تهرانم

خمار آن بهار شوخ و شهر آشوب شمرانم

۲

خدایا خاطرات سرکش یک عمر شیدایی

گرفته در دماغی خسته چون خوابی پریشانم

۳

خیال رفتگان شب تا سحر در جانم آویزد

خدایا این شب آویزان چه می خواهند از جانم

۴

پریشان یادگاریهای بر بادند و می پیچند

به گلزار خزان عمر چون رگبار بارانم

۵

خزان هم با سرود برگ ریزان عالمی دارد

چه جای من که از سردی و خاموشی زمستانم

۶

مگر کفارهٔ آزادی و آزادگی‌ها بود

که اعصابم غل و زنجیر گشت و صبر زندانم

۷

به بحرانی که کردم آتشم شد از عرق خاموش

خوشا آن آتشین‌تب‌ها که دلکش بود هذیانم

۸

سه تار مطرب شوقم گسسته سیم جانسوزم

شبان وادی عشقم شکسته نای نالانم

۹

نه جامی کو دمد در آتش افسرده جان من

نه دودی کو برآید از سر شوریده سامانم

۱۰

شکفته شمع دمسازم چنان خاموش شد کز وی

به اشک توبه خوش کردم که می بارد به دامانم

۱۱

گره شد در گلویم ناله جای سیم هم خالی

که من واخواندن این پنجه پیچیده نتوانم

۱۲

کجا یار و دیاری ماند از بی مهری ایام

که تا آهی برد سوز و گداز من به یارانم

۱۳

بیا ای کاروان مصر آهنگ کجا داری؟

گذر بر چاه کنعان کن من آخر ماه کنعانم

۱۴

سرود آبشار دلکش پس قلعه ام در گوش

شب پائیز تبریز است و در باغ گلستانم

۱۵

گروه کودکان سرگشته چرخ و فلک بازی

من از بازی این چرخ فلک سر در گریبانم

۱۶

به مغزم جعبه شهر فرنگ عمر بی حاصل

به چرخ افتاده و گوئی در آفاقست جولانم

۱۷

چه دریایی چه طوفانی که من در پیچ و تاب آن

به زورقهای صاحب کشته سرگشته می مانم

۱۸

ازین شورم که امشب زد به سر آشفته و سنگین

چه می گویم نمی فهمم چه می خواهم نمی دانم

۱۹

به اشک من گل و گلزار شعر فارسی خندان

من شوریده بخت از چشم گریان ابر نیسانم

۲۰

کجا تا گویدم برچین و تا کی گویدم برخیز

به خوان اشک چشم و خون دل عمریست مهمانم

۲۱

به نامردی مکن پستم بگیر ای آسمان دستم

که من تا بوده و هستم غلام شاه مردانم

۲۲

چه بیمِ غرقم از عُمّان که جُستم گوهر ایمان

دلا هرچند کز حرمان هنر بس بود تاوانم

۲۳

فلک گو با من این نامردی و نامردمی بس کن

که من سلطان عشق و شهریار شعر ایرانم

تصاویر و صوت

عندلیب :

نظرات

user_image
محمد
۱۳۹۱/۰۲/۱۲ - ۱۵:۲۹:۲۴
در مصراع «چه جای من که از سردی و خاموشی ز مستانم»ظاهراً کلمه آخر مصراع «زمستانم» است که بین «ز» و «مستانم» یک فاصله هست و ممکن است موجب غلط خوانی شعر بشود.
user_image
Yousef
۱۳۹۴/۰۹/۲۱ - ۱۳:۳۲:۲۷
در مصراع یازدهم باغ گلستان نام یکی از پارکهای قدیمی تبریز آمده که استاد با ظرافت بسیار زیبایی از آن یاد کرده است.
user_image
محمد عسگری
۱۳۹۶/۰۶/۲۷ - ۰۱:۳۱:۲۵
شاه بیت این غزل جا افتاده لطفا اضافه کنیدبه نامردی مکن پستم بگیر ای آسمان دستمکه من تا بودن و هستم غلام شاه مردانم
user_image
محمد عسگری
۱۳۹۶/۰۶/۲۷ - ۰۱:۳۳:۰۵
ببخشید اصلاح می کنمبه نامردی مکن پستم بگیر ای آسمان دستمکه من تا بوده و هستم غلام شاه مردانم
user_image
محمد
۱۳۹۸/۰۶/۲۷ - ۰۱:۳۸:۱۲
حدود 5 بیت جا افده استلطفا متن کامل شعر را اضافه کنید:خراب از یاد ِ پاییز ِ خمارانگیز ِِ تهرانمخمار ِ آن بهارِ شوخ و شهر آشوبِ شمرانمخدایا خاطراتِ سرکشِ یک عمر شیداییگرفته در دماغی خسته چون خوابی پریشانمخیال ِ رفتگان شب تا سحر در جانم آویزدخدایا این شب آویزان چه می خواهند از جانمپریشان یادگاری های بربادند و می پیچندبه گلزار خزان عمر چون رگبار بارانمخزان هم با سرود برگ ریزان عالمی داردچه جای من که از سردی و خاموشی زمستانممگر کفاره ی آزادی و آزادگی ها بودکه اعصابم غل و زنجیر گشت و صبر، زندانمبه بحرانی که کردم آتشم شد از عرق خاموشخوشا آن آتشین تبها که دلکش بود هذیانمسه تار مطرب شوقم گسسته سیم جانسوزمشبان وادی عشقم شکسته نای نالانمنه جامی کو دمد در آتش افسرده جان مننه دودی کو برآید از سر ِ شوریده سامانمشکفته شمع دمسازم چنان خاموش شد کز ویبه اشک توبه خوش کردم که می بارد به دامانمگره شد در گلویم ناله جای سیم هم خالیستکه من واخواندن ِ این پنجه ی پیچیده نتوانمکجا یار و دیاری ماند از بی مهری ایامکه تا آهی برد سوز و گداز من به یارانمبیا ای کاروان مصر آهنگ کجا داریگذر بر چاه ِ کنعان کن من آخر ماه ِ کنعانمسرود ِ آبشار دلکش پس قلعه ام در گوششب ِ پاییز ِ تبریز است و در باغ ِ گلستانمگروه ِ کودکان سرگشته ی چرخ و فلک بازیمن از بازی این چرخ ِ فلک سر در گریبانمبه مغزم جعبه ی شهر فرنگ عمر ِ بی حاصلبه چرخ افتاده و گوئی در آفاق است جولانمچه دریایی چه طوفانی که من در پیچ و تاب آنبه زورق های صاحب کشته ی سرگشته می مانماز این شورم که امشب زد به سر آشفته و سنگینچه می گویم نمی فهمم چه می خواهم نمی دانمبه اشک ِ من گل و گلزار شعر پارسی خندانمن شوریده بخت از چشم ِ گریان ابر نیسانمکجا تا گویدم برچین و تا کی گویدم برخیزبه خوان اشک چشم و خون دل عمریست مهمانمبه نامردی مکن پستم بگیر ای آسمان دستمکه من تا بوده و هستم غلام شاه مردانمچه بیم ِ غرقم از عمان که جستم گوهر ِ ایماندلا هر چند کز حرمان هنر بس بود تاوانمفلک گو با من این نامردی و نامردمی بس کنکه من سلطان ِ عشق و شهریار ِ شعر ایرانم