شهریار

شهریار

غزل شمارهٔ ۸۹ - زیان شهرت

۱

به مرگ چاره نجستم که در جهان مانم

به عشق زنده شدم تا که جاودان مانم

۲

چو مردم از تن و جان وارهاندم از زندان

به عشق زنده شوم جاودان به جان مانم

۳

به مرگ زنده شدن هم حکایتی‌ست عجیب

اگر غلط نکنم خود به جاودان مانم

۴

در آشیانهٔ طوبا نماندم از سر ناز

نه خاکیم که به زندان خاکدان مانم

۵

ز جویبار محبت چشیدم آب حیات

که چون همیشه بهار ایمن از خزان مانم

۶

غبار چشمهٔ حیوان حجاب ذوالقرن است

به خضر گو تو اگر پیر، من جوان مانم

۷

چه سال‌ها که خزیدم به کنج تنهایی

که گنج باشم و بی نام و بی نشان مانم

۸

دریچه‌های شبستان به مهر و مه بستم

بدان امید که از چشم بد نهان مانم

۹

به خشت و گل نه فرود آمدی سرم، گفتی

که در سراچهٔ امکان به لامکان مانم

۱۰

به امن خلوت من تاخت شهرت و نگذاشت

که از رفیق زیانکار در امان مانم

۱۱

به شمع صبحدم شهریار و قرآنش

کزین ترانه به مرغان صبح‌خوان مانم

تصاویر و صوت

پری ساتکنی عندلیب :

نظرات

user_image
پویا
۱۳۹۲/۱۰/۲۲ - ۰۱:۱۳:۲۷
با این شعر شهریار نشان داد که چه روح بالایی داد
user_image
بینوا
۱۳۹۴/۱۱/۱۸ - ۰۲:۴۴:۴۵
سلامبا ادب و احترام . اگر می خواهید و قرار است که مرجع باشید لطفا در نوشتن بیشتر دقت کنید مثل خاکدان که وتی جدا (خاک دان) نوشته شود معنی عوض می شود . باز هم پوزش می خواهم
user_image
Hamid Alizadeh
۱۴۰۱/۰۷/۲۷ - ۱۱:۲۴:۱۱
شهریار کاشکی الان بوود